هشت موضوع جالب از زندگي انيشتين


 

ترجمه: نادر غفاري ستوبادي




 

1- او با سربزرگ متولد شد
 

وقتي انيشتين به دنيا آمد، خيلي چاق بود و سرش خيلي بزرگ، تا آنجائيکه مادر وي تصور مي کرد فرزندش ناقص است، اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه هاي طبيعي بازگشت.

2- حافظه اش به خوبي آنچه تصور مي شد نبود
 

مطمئنا انيشتين مي توانسته که کتابهاي مملو از فرمول و قوانين را حفظ کند، اما براي به ياد آوري چيزهاي معمولي واقعاً حافظه ضعيفي داشته است. بطور مثال: فراموش کردن، سالروز تولد عزيزان بود و عذر و بهانه اش مختص دانستن آن «تولد» براي بچه هاي کوچک بود.

3- از داستانهاي عملي-تخيلي متنفر بود
 

انيشتين از داستانهاي تخيلي بيزار بود، زيرا احساس مي کرد آنها باعث تغيير درک عامه مردم از علم مي شوند و درعوض به آنها توهم باطلي که از چيزهايي که حقيقتاً نمي توانند اتفاق بيفتند مي دهد. به بيان او «من هرگز به آينده فکر نمي کنم، زيرا آن به زودي مي آيد.» به اين دليل او احساس مي کرد کساني که بطور مثال بشقاب پرنده ها را مي بينند، بايد به تجربه هايشان را براي خود نگه دارند.

4-او در آزمون ورودي دانشگاه رد شد
 

در سال 1895 ميلادي در سن 17 سالگي، انيشتين که قطعاً يکي از بزرگترين نوابغ دنيا است، در آزمون ورودي دانشگاه فدرال پلي تکنيک سوئيس رد شد. در واقع او بخش علوم و رياضيات را پشت سر گذاشت ولي در بخشهاي باقي مانده مثل تاريخ و جغرافيا رد شد. وقتي که بعدها از او در اين رابطه سوال شد، او گفت: «آنها بي نهايت کسل کننده بودند» و او تمايلي براي پاسخ دادن به اين سؤالات در خود احساس نمي کرد.

5- علاقه اي به پوشيدن جوراب نداشت
 

انيشتين در سنين جواني دريافته بود که شصت پا باعث ايجاد سوراخ در جوراب مي شود، پس تصميم گرفت که ديگر جوراب به پا نکند و اين عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر اين، او هرگز براي خوشايند و عدم خوشايند ديگران لباس نمي پوشيد، او عقيده داشت يا مردم او را مي شناسند و يا نمي شناسند. پس اين مورد قبول واقع شدن (آن هم از روي پوشش) چه اهميتي مي تواند داشته باشد؟!

6- او فقط يکبار رانندگي کرد
 

انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان اش کمک مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي کرد، بلکه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت. انيشتين سخنراني مخصوص به خود را انجام مي داد و بيشتر اوقات راننده اش بطور دقيقي آنها راحفظ مي کرد. يک روز انيشتين در حاليکه در راه دانشگاه بود، با صداي بلند در ماشين گفت: خيلي احساس خستگي مي کند؟ راننده اش پيشنهاد داد آنها جايشان را عوض کنند و او جاي انيشتين سخنراني کند و انيشتين به عنوان راننده او را به خانه بازگرداند. عدم شباهت آنها مسئله خاصي نبود، زيرا انيشتين تنها در يک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي که قرار بود در آن سخنراني کند؛ کسي او را نمي شناخت و طبعاً کسي نمي توانست او را از راننده اصلي تميز دهد. او قبول کرد، اما کمي ترديد در مورد اينکه پس از سخنراني سوالات سختي از راننده اش پرسيده شود، او چه پاسخي خواهد داد! در درونش داشت.
به هر حال سخنراني عالي انجام شد، ولي تصور انيشتين درست از آب درآمد. دانشجويان در پايان سخنراني انيشتين جعلي شروع به مطرح کردن سؤالات خود کردند. در اين حين راننده باهوش گفت: «سؤالات به قدري ساده هستند که حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ بگويد.» سپس انيشتين از ميان حضار برخاست و به راحتي به سؤالات پاسخ داد، به حدي که باعث شگفتي حضار شد.

7- الهام گر او يک قطب نما بود
 

انيشتين در سنين جواني يک قطب نما به عنوان هديه تولدش از پدرش دريافت کرده بود. وقتي او به طرز کار قطب نما را مشاهده مي نمود، سعي مي کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام اين کار بسيار شگفت زده شد و تصميم گرفت علت نيروهاي مختلف در طبيعت را درک کند.

8- راز نهفته در نبوغ او
 

بعد از مرگ انيشتين در سال 1955 ميلادي، مغز او توسط توماس هاروي براي تحقيقات برداشته شد اما اين کار به صورت غيرقانوني انجام شد. بعدها پسر انيشتين به او اجازه تحقيقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد. هاروي تکه هايي از مغز انيشتين را براي دانشمندان مختلف در سرتاسر جهان فرستاد. از اين مطالعات، دريافت مي شود که مغز انيشتين در مقايسه با ميانگين متوسط انسانها مقدار بسيار زيادي سلولهاي گليال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است. همچنين مغز انيشتين مقدار کمي چين خوردگي حقيقي موسوم به شيار سيلويوس داشته که اين مسئله امکان ارتباط آسان تر سلولهاي عصبي را با يکديگر فراهم مي سازد. علاوه بر اينها، مغز او داراي تراکم و چگالي زيادي بوده است و همينطور قطعه آهيانه پاييني داراي توانايي همکاري بيشتر با بخش تجزيه و تحليل رياضيات بوده است.
منبع:نشريه اطلاعات علمي - شماره367